چند سال قبل يك پسر بچه آمريكايی، دچار سرطان وخيم مغز شد. اطباء به والدين او گفتند كه ديگر هيچ كاری از دستشان برنمیآيد و او به زودی خواهد مرد. پدر و مادر كودك نمیخواستند اين موضوع را قبول كنند بنابراين پسرشان را به يك كلينيك بردند كه به دليل نوآوریهايش در پزشكی شهرت داشت. در آنجا چند نفر از پزشكان با پسر صحبت كردند و به او فهماندند كه ذهن او میتواند بيماريش را معالجه كند. او میتواند بيماريش را به هر شكلی كه میخواهد مجسم كند و در ذهنش آن را نابود نمايد. پسر تصميم گرفت يك نوع بازی خيالی در ذهنش ترتيب دهد: سفينههای فضايی درون سرش میچرخيدند و به غده كه آن را «گنده خاكستری» میناميد، شليك میكردند. قرار شد او روزی چند ساعت به اين بازی بپردازد. بعد از گذشت چند ماه پسر به پدرش گفت «امروز كه سوار سفينه شدم و در مغزم جستجو كردم اثری از غده نديدم . » او بهطور چشمگيری بهتر شده بود و توانست به مدرسه بازگردد. همان روز در زمين بازی مدرسه زمين میخورد و ناچار میشوند او را به بيمارستان ببرند. دكتر نتيجهگيری كرد كه غدة سرطانی باعث ضعف و زمين خوردن او شده است. قرار شد از مغز او عكس بگيرند. تصوير به دست آمده نشان داد هيچ اثری از غده موجود نيست و سلولهای سرطانی بدون به جا گذاشتن كوچكترين اثری ناپديد شدهاند.
در واقع شفای كامل عبارت از يك روند درمانی است كه به طور همزمان و هماهنگ به شفای كامل ذهن و بدن بپردازد. نمود يك بيماری كاملاً جسمانی نبايد به هيچ وجه ما را از توجه به جنبههای ذهنی آن غافل سازد و بالعكس.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر