انتقال پيامهاي تله پاتيك از طريق مغناطيس انساني و انرژي سياله اي، از ديرباز توسط دانشمندان مورد بررسي قرار گرفته است. در قرن نوزدهم "مارك توري"استاد فيزيك و متخصص نجوم، تجربيات موجود در زمينه اين سياله را گردآوري نمود و نتايج زير را در خصوص آن به دست آورد:
1 - سياله مغناطيسي توليد شده توسط مغز در طول اعصاب حركت مي كند. 2 - اين سياله مي تواند از محدوده هاي جسم عبور كند. 3 - سياله مي تواند تحت نفوذ اراده به اينجا و آنجا هدايت شود. 4 - سياله بر اجسام بي حركت عمل مي كند، اما از تماس با برخي مواد، نظير شيشه مي گريزد. 5 - سياله هر چيزي را كه به سمت آن برود يا بر آن متمركز شود، از جا بلند مي كند. 6 - سياله روي اجسام بي حركت از طريق جذب يا دفع عمل مي كند. 7 - سياله مي تواند باعث جنبشهاي دروني در جسم شود و سر و صدا ايجاد كند. 8 - سياله در اثر چرخش ارادي دستها و يا در اثر نوعي به هم پيوستگي دستها، به صورتهاي مختلف گسترش مي يابد. 9 - سياله در اثر تماس يا مجاورت از فردي به فرد ديگر منتقل مي شود و ارتباط برقرار مي كند. با اين حال برخي اشخاص مخل ارتباط هستند.
سالها بعد "لئونيد واسيلييف" محقق روسي پديده هاي فوق طبيعي، طي آزمايشاتي نشان داد كه اين سياله از جنس مغناطيس انساني نيست. او سوژه ها را در "قفس فارادي" محفظه اي كه امواج الكترومغناطيس از آن عبور نمي كند. قرار داد ولي پيام هاي تله پاتيك توسط آنها دريافت شد. او نتيجه گرفت در صورت وجود چنين سياله اي، ماهيت آن از نوع امواج مغناطيسي يا الكترومغناطيسي نيست و خواص آن را ندارد. از طرفي امواج تله پاتيك از قانون عكس مربع پيروي نمي كنند يعني با افزايش فاصله از قدرت و تأثير آنها كاسته نمي شود و فواصل فيزيكي تأثيري بر بروز آنها ندارد. همچنين اگر بزرگترين ريتم هاي الكتريكي مغز را به صورت امواج راديويي درآوريم، فقط تا چند ميليمتر دورتر از مغز انتقال مي يابند."هانس برگر" فيزيولوژيستي كه تكنيك ثبت امواج الكتريكي مغز را با دستگاه ثبت امواج مغزي (الكتروانسفالوگراف) كشف كرد چنين فرض مي كند كه انرژي الكتريكي در مغزِ عامل به انرژي رواني تبديل مي شود و اين انرژي مي تواند از هر مانعي بگذرد. انرژي مزبور پس از آنكه به مغز آزمودني وارد شد، دوباره به انرژي الكتريكي تبديل مي شود و بدين ترتيب ذهنيات عامل را به سوژه منتقل مي كند. او اين انرژي رواني را نوعي انرژي فيزيكي مي داند.
انتقال از طريق تصاوير ذهني كه از فلسفه هاي شرقي نشأت مي گيرد، مي گويد يك انديشه چنان كه به شكل تصوير روشن و واضح مجسم شود، قدرت انتقال پيامها را دارد. انسجام، وضوح، قدرت و بار هيجاني و عاطفي اين تصوير مي تواند در ميزان تأثيرگذاري و انتقال ذهني آن به مخاطب پيام، تأثير مستقيم داشته باشد